دکارت فیلسوف جریانساز دوره جدید غرب، مثل سایر فیلسوفان مدرن، فیلسوفی متودیک است و به مسئله روش اهمیت داده است. دکارت میگفت چرا اینچنین آراء متکثر و متفاوتی وجود دارد درحالیکه انگیزه حقیقتجویی از یک طرف و نیروی عقل به شکل برابر از سوی دیگر، در همه آدمیان گذارده شده است؟
پاسخ دکارت این بود که روش مطمئنی برای رسیدن به حقیقت و واقعیت نیست وگرنه بین آدمیان بنا به آن دو پیشفرضی که گفته شد (انگیزه حقیقتجویی و نیروی مشترک عقل) این اختلاف نظرها پدیدار نمیشد. بنابراین دکارت روش ریاضی را به عنوان روش مطمئن و قابل اتکا پیشنهاد کرد.
فیلسوفان مهم دوره مدرن، نقدهایی به دکارت داشتهاند و ازجمله اینکه روشی دیگر برای فلسفیدن پیشنهاد کردهاند. کانت روش استعلایی، هگل روش دیالکتیکی، هوسرل روش پدیدارشناسانه و... پیشنهاد کردهاند.
اما به نظرم از بنیادینترین نقدها به دکارت را جمناییها کردهاند و احتمالا اگر در دوره دکارت بودند، نقد آنها چنان ویرانگر بود که میتوان گفت تفکر در غرب میتوانست صورت دیگری غیر از آنچه امروز پیدا کرده است، پیدا کند. جمناییها از تأسیس تا آخرین تصمیمات خود (انصراف قالیباف) نشان دادند که پیشفرض دکارت ایراد دارد که تصور کرده است خداوند عقل را به یکسان بین آدمیان تقسیم و توزیع کرده است!
توضیح: این مطلب را از آغاز شکلگیری جمنا گفته و نوشته بودم و هر بار به ملاحظهای از انتشارش منصرف شدم. ولی با اعلام خبر فعالیت و تداوم جمنا بعد از انتخابات، احساس کردم دیگر ملاحظهای ندارم.